پسندیدن. قبول کردن: ازو هرچه یابی به دل کن پسند گر ایدون که جان را نخواهی گزند. فردوسی. مکن دلت را بیشتر زین نژند تو داد جهان آفرین کن پسند. فردوسی. بر این کار باشم ترا یارمند ز دیوان کنم هرچه باید پسند. فردوسی. بدین بخششت کرد باید پسند مکن جانت نسپاس و دل را نژند. فردوسی. نکردی پسند ایچکس را بهوش همی داشتی راز این روز گوش. اسدی (گرشاسب نامه نسخۀ کتاب خانه مؤلف ص 17). ، گزیدن، اکتفا. - پسند کردن بر، ترجیح دادن: که یارد آنجا رفتن مگر کسی که کند پسند بر گه شاهنشهی چه ارژنگ. فرخی
پسندیدن. قبول کردن: ازو هرچه یابی به دل کن پسند گر ایدون که جان را نخواهی گزند. فردوسی. مکن دلت را بیشتر زین نژند تو داد جهان آفرین کن پسند. فردوسی. بر این کار باشم ترا یارمند ز دیوان کنم هرچه باید پسند. فردوسی. بدین بخششت کرد باید پسند مکن جانت نسپاس و دل را نژند. فردوسی. نکردی پسند ایچکس را بهوش همی داشتی راز این روز گوش. اسدی (گرشاسب نامه نسخۀ کتاب خانه مؤلف ص 17). ، گزیدن، اکتفا. - پسند کردن بر، ترجیح دادن: که یارد آنجا رفتن مگر کسی که کند پسند بر گه شاهنشهی چه ارژنگ. فرخی
بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند، غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن
بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند، غَربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پَرویختن
وصله کردن در پی کردن رقعه دوختن، سخت شدن پوست کف دست و پا سینه زانو و غیره بسبب تماس کار بسیار و راه رفتن مدام: یکی مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. (یحیی کاشی)
وصله کردن در پی کردن رقعه دوختن، سخت شدن پوست کف دست و پا سینه زانو و غیره بسبب تماس کار بسیار و راه رفتن مدام: یکی مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. (یحیی کاشی)
بالای چیزی یا کسی را پهنا کردن، مسطح کردن هموار کردن، زیر و زبر کردن دگرگونی ساختن قلع و قمع کردن: زمین آنکه بالاست پهنا کنم بدان دشت بی آب دریا کنم. (فردوسی)
بالای چیزی یا کسی را پهنا کردن، مسطح کردن هموار کردن، زیر و زبر کردن دگرگونی ساختن قلع و قمع کردن: زمین آنکه بالاست پهنا کنم بدان دشت بی آب دریا کنم. (فردوسی)
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب