- پسند کردن
- یا پسند کردن بر. ترجیح دادن
معنی پسند کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- پسند کردن
- پسندیدن، انتخاب کردن، گزینش کردن، برگزیدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کفایت کردن، راضی شده خشنود شده. کفایت کردن، راضی شدن خشنود شدن
پذیرفتن قبول کردن
اکتفا کردن
از کسی آوردن از کسی دانستن نسبت دادن چیزی بکسی
بسنده کردن بر به. راضی شدن خشنود شدن، اکتفا کردن کفایت کردن
برداشتن چیزی و بالا بردن، برافراشتن (بناو مانند آن)، راست کردن (قد و قامت)، آماده کردن پسر یا دختر یا زنی برای مباشرت با او، دزدیدن، بزرگ کردن، دراز کردن، برخیزاندن، بیدار کردن از خواب
آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
زندگی کردن، گذران کردن
اقناع کردن، شاد کردن، احساب
مرطوب کردن خیساندن، پراشک کردن
گزیده آمدن خوش آمدن مقبول گشتن مورد قبول واقع شدن مطبوع افتادن
بالای چیزی یا کسی را پهنا کردن، مسطح کردن هموار کردن، زیر و زبر کردن دگرگونی ساختن قلع و قمع کردن: زمین آنکه بالاست پهنا کنم بدان دشت بی آب دریا کنم. (فردوسی)
آلوده و ناپاک کردن نجس کردن چرک کردن شوخگن کردن
پیوند زدن، برای عوض کردن یا بهتر شدن ثمر گل یا درختی بطریقه معمول قسمتی از درخت دیگری به وی پیوستن
وصله کردن در پی کردن رقعه دوختن، سخت شدن پوست کف دست و پا سینه زانو و غیره بسبب تماس کار بسیار و راه رفتن مدام: یکی مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. (یحیی کاشی)
غربال کردن (غلات خاک و شن زغالء غیره) به وسیله سرند
ستبر شدن پوست به ویژه در کف دست و پا در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
برافراشتن، بالا بردن، برداشتن چیزی از زمین یا از جایی
آسیب رساندن صدمه وارد آوردن
مسدد گرداندن
بیدار کردن بیدار کردن کرداره سلیم ترین با عدوی خویش آنست کاین سلیم مسهد کند همی. (منوچهری)
بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند، غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن
بس کردن، تمام کردن، برای مثال به آفرین و دعایی مگر بسنده کنیم / به دست بنده چه باشد جز آفرین و دعا (عنصری - ۳)
متصل کردن، وصل کردن، در علم زیست شناسی پیوند زدن درخت، ملحق ساختن دو تکۀ جداشده به یکدیگر، در پزشکی پیوند زدن، وصلت کردن، ازدواج کردن
Heave, Hoist, Lift
Document
documentar
поднимать
heben, hissen
dokumentieren